sba
ارسالها : 22
عضویت: 13 /6 /1392
|
یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پولدار
تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم، اونم با بچه هاش مشکل داشته
باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا
میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ،
اونی که با ارزش بود پدرتون بود …
یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم، بچه دار شیم، بچمون دختر باشه
، اسمشو بذاریم گیتا، بعد با زنم دعوا کنم و جول و پلاسش رو که خواست جمع
کنه بره خونه باباش بهش بگم: هرچی میخوای ببری ببر ، فقط گیتارو با خودت
نبر !!!
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله
رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن، من هنوز
دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق!!!
یکی از فانتزیای مامانم اینه که بیاد تو اتاقم ببینه همه چی مرتبه …
یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخترا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم خودمو با اولین پرواز میرسونم …
یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰تومنی تا نخورده رو بدم به راننده…
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم …
یکی از فانتزیام اینه که تو عروسی اقوام یهوووووووو داد بزنم :
داماد چقدر انتره ، عروس ازون بدتره”
بعد یه فانتزی دیگه دارم : یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ “زنده می خوامش”
وقت آن شد که کـــار دریابیم در شتاب است عمر بشتابیم
|
|
شنبه 16 شهریور 1392 - 00:05 |
|
soheil
ارسالها : 110
عضویت: 21 /5 /1392
محل زندگی: یه جای دور ...
سن: 17
تشکرها : 80
تشکر شده : 157
|
پاسخ :
قربونت با این فانتزیات
همین چیزارو میخوای که خدا بهت نمیده ها
می گفت : بدون تو حتی نفس هم نمیتونم بکشم
و امروز در آغوش دیگری نفس نفس
میزنه…
|
|
شنبه 16 شهریور 1392 - 01:50 |
|